رستا جانرستا جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

رستای دنیای ما

لحظه دیدار نزدیک است

امشب آخرین شب همراهی من و تو باهمه...آخرین شبی که کش و قوسهای بدنت رو ,لگد پرونیات رو از زیر لایه های شکمم حس میکنم... دیگه حسابی جات تنگ شده و هراز گاهی با تکون نخوردنات دلم رو بدجوری میلرزونی.  لحظه دیدارمون نزدیکه خیلی خیلی نزدیکه ....  
30 تير 1395

قدم به قدم پیش به سوی آمدنت

 چیزی نمونده تا در آغوش گرفتنت. با همه سختیهای این روزای آخر  موقع خوابیدن و بلند شدن  میدونم دلم برای این روزها تنگ میشه. دلم برای لگدهای سفت و محکمت تنگ میشه....میدونم جات دیگه خیلی تنگ شده و این رو از حالتهای بدنت میفهمم  ولی صبر کن و به وقتش بیا نازگلکم. دوستت دارم ..
20 تير 1395

شمارش معکوس

دیگه داریم به لحظه ورودت نزدیک و نزدیکتر میشیم. هیجان و استرس شیرینی همراهیم میکنه لحظه به لحظه که هم نگرانم میکنه و هم خوشحال. ورود یه عضو کوچولو که الان با ضربه های محکم و گاه و بیگاهش  به شکم  من خودنمایی میکنه چقدر میتونه زندگیمون رو تحت تأثیر بذاره!!؟؟؟  یواش یواش داریم مقدمات ورودت رو آماده میکنیم. دونه دونه وسایلت رو با کمک خواهری و سلیقه اون انتخاب کردیم و آماده ورودت شدیم... امروز کارای نهایی انجام میشه . تو فقط خوب رشد کن و به موقع بیا جان مادر!
11 تير 1395
1